بعد از اینکه دانستم...

فهمیده ام

وقت هایی  که میدانم اشتباه است :عمل مــــ  -  هدف مـــ - مقصودمـ ــ...

 و باز هم از عمد اشتباه میکنم

کم کم  انگا ر

سوی چراغ   ،کم میشود

و

نور هدایت خاموشــــــــــــ...

تا جایی که دیگر اشتباه بودنِ   اشتباهم را  هم حس نمی کنم...

به خیال خودم خوب هستم و در هر دو دنیا خوشبخت...

 

وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿١٤٥-بقره

و پس از علمى كه تو را [حاصل‌] آمده، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جداً از ستمكاران خواهى بود...

 

آن وقت است  که دستم میآید

 که بین من - که هوای نفسم را پیروی کرده ام نه گفته ی تو را-

و عِجل پرستانِ عهد موسی(ع) ، خَردلی توفیر نیستــــــــ ...

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ-54 بقره

چون موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، شما با [به پرستش‌] گرفتن گوساله، برخود ستم كرديد، پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد،..

 

 

بعداً نوشت۱:

خدایا ابراهیم(ع)تبرش را کجا گذاشته؟

میخواهم تیـــز کنم تیغ آن  تبر را...

باید بشکنم این بُت درون را...                              می بینی تنه ی تنومند نفسم را؟

هم او ،که این روزها   ...

بیشتر  جای تو  می نـشـیـنــد...

                                

                         

بعداً نوشت ۲: می بینی تنه ی تنومند نفس مرا؟

چگونه ریشه دوانده استـــــــ ....؟

دعایم کنـــــــ.....

بخوانیم   .... تا بدانیم  ...  تا انجام ندهیم

ازمن به هر 11 نفری که شب قدری عهد بستیم به ترک غیبت:

این هم بنا بر قولی که داده بودم

این مطلب در رابطه با غیبت است که باچهل حدیث امام خمینی(ره)چک کردم- تقریبا تمام مطالب را دارد و به زبانی ساده تر از زبان امام  گفته .

مطالعه ی متن "غیبت کبیره ی ایمان کُش"- کلیک کنید. 

بنظرم اگر بخوانید بهتر میتوانید ترک ش کنید.

موفق باشید.

خوش آمدی ...اینجا فقط جای توست ...

من و بغض تنهایی ام- چمباتمه میزنیم گوشه ی تاریکی

کِـز  میکنیم در  ماتم  بی تو بودن

حالا ... در این سیاهی  -    چشمهای مان هم پیدا نیست...

 

 

هوا سرد میشود

بجای صدای باد صدای تو را میشنوم...

 

چشم در چشمم میدوزی و با آن نوای دل نشینت

در گوشم میخوانی:

 

وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ 115هود

و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌گرداند.

 

دلم آرام می گیرد...

چشمانم آرام می گریند...

می فهمم  سخت است روزگار  ولی باید صبر داشت

می فهمم که سمباده  ی روح را همین ناملایمت ها و ناملاطفتی ها قرار داده ای

که روح را صیقل دهد و جلا ببخشد

 

حالا هوا گرم تر شده به گمانم...

عین بهت زده ها دور و برم را نگاه میکنم...بغض م کو؟

بغضم نیست...رفته ست...همیشه همینطور است...یا جای توست یا بغض... و  او دوباره رفته..

دلم آرام گرفته انگار   

  چشم هایم رامیدوزم به آن کتابی که بر بهترینِ خَلقت ،نازل کرده ای...

تو هنوز ادامه میدهی:

أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ ﴿٢﴾ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَارْغَب ﴿٨

آيا براى تو سينه‌ات را نگشاده‌ايم؟ - و بار گرانت را از [دوش‌] تو برنداشتيم؟  - [بارى‌] كه [گويى‌] پشت تو را شكست.  -  و نامت را براى تو بلند گردانيديم. - پس [بدان كه‌] با دشوارى، آسانى است.  آرى، با دشوارى، آسانى است. پس چون فراغت يافتى، به طاعت دركوش؛  و با اشتياق، به سوى پروردگارت روى آور.  

 

بغض دیگری   مهمان حنجره ی خشکم شده

اما این بار

 نه از حس  بی کسی

بغض شرمم از کم طاقتی خودم است

فرو میدهمش...اما اضافه ی این خجالت از چشم هایم بیرون میزند...

می چکد روی برگ کتابت...

 

به خودم می آیم...

قبل از خواندنت تاریک بود اینجا...نور نداشت

مطمئن میشوم که روشن کردن این جا کار توست...غیر از ما کسی اینجا نیست...

و حالا خطوطِ قلم نوشته هایت را، با دو دیده ی دل پیگیری میکنم:

 

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‌اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى‌برد-257 بقره

 

بلند می شوم تا وضویی بسازم و نمازی بخوانم تا پاک شود...

این گناهِ نا امیدی از پروردگاری  به عظمت تو...

که میدانم : إِنَّک التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

  

هشیار ها همه آفتاب گردانند...

آفتاب گردان های رسیده ،همیشه سر به زیر اند

نه از سنگینی بار تخمه هاشان،

آفتاب گردان ها فهمیده اند

که هستی

 

حضورت را احساس کرده اند 

شرم از حضور آفتابی چون تو

مخاطب چشم هایشان را  

 زمین خاکی ات کرده است

هشیار ها هــمـه آفتاب گردانند... 

 آدم های بیدار همــ -   همه آفتاب گردانند

غفلت از میدان نگاهشان رخت بسته

 

حضورت را احساس میکنند

و به یمن این شرم،دست از پا خطا نمیکنند...

 

پ ن :نه فقط اینجا ...

بـلـکـه هــــــمـــــه جا،

تو هستیـــــــــــــــــــــــ

چه بالا ...در آســمــــــان

چه پایین،هم جهت نگاه آفتاب گردان

 

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ -۱۱۵بقره

و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى [به‌] خداست.   آرى، خدا گشايشگر داناست.

 

چه نزدیـــــکــ تــر ...از رگ گردن به منـــ ...

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ -۱۶ق

مولا جان...علی(ع):

حتی یک لحظه هم نمی توانم خودم را جای تو بگذارم مولا  بوتراب...

تو که بخاطر خلخال کشیدن از پای یک زن غیر مسلمان

اینچنین غیرتت زبانزد است...

که فرمودی: اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد...

(نهج البلاغه، خطبه ۲۷ )

تو که استخوان در گلو و خار در چشم داشتی -اگر چنین روزی بودی چه میکردی علی (ع)جانم؟

روزی که در عراق و افغانستان دختران مسلمان زیر چکمه های شهوت و تهاجم له میشوند...و

 مسلمانان میانمار در کشتاری بیرحمانه قربانی سیاست های سوزاننده ی عده ای  میشوند

که از انسانیت فقط نامش را با خود حمل میکنند؟

امروز که جامعه شده کاٌنه یک سیب سبز گنده ، که فقط بیرونش زیباست ولی از داخل دارد کِرم خورده میشود...

- رواج بد حجابی و افکار خبیثانه  دولتی که عمریست خون این مردم را میخورد... و هم اکنون تحریم پیش کشیده...

- سبک شمردن گفته های دین اسلام...

- شیوع پیدا کردن فحشا و ریختن قبح آن...

- و فقر ...

- و خیلی چیزهای دیگر...

 

نمیدانم چه شد که اینقدر از راه امام و شهدا فاصله گرفته ایم...

 

تو آن روز سرت را روی شانه ی چاه میگذاشتی و میگریستی...

اما  الان کدام چاه صدای هق هق  فرزندت ،مهدی(عج) را میشنود؟

 

دلم برای یک جرعه با تو بودن تنگ است آقا...

می دانم کم کاری از من و امثال من هم بوده...

اصلا مگر انا و علي ابوا هذه الامة را پیامبر نگفته؟

پس ما حالا یتیم هستیم  ...

 آقا جان ...

یتیم نوازمدینه  :

  به حکم فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ   از ما روی نگردان

که تاب نداریم...

 

      پ ن ۱: خطبه ی ۲۷- نهج البلاغه:

حضرت علی علیه السلام در خطبه‌ای از نهج‌البلاغه می‌فرمایند: به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه‌ی زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان که در سایه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردبند و گوشواره‌های آنها را به غارت برده در حالی‌که هیچ وسیله‌ای برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‌اند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتی یک نفر آنان زخمی بردارد و یا قطره خونی از او ریخته شود. اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. به شما حمله می‌کنند و شما حمله نمی‌کنید؟ با شما می‌جنگند و شما نمی‌جنگید؟ این‌گونه معصیت خدا می‌شود و شما رضایت می‌دهید؟

پ ن ۲:مطالعه ی کامل متن :از خلخال پای زن یهودی تا معصومیت از دست‌رفته دختران مسلمان

ولله نمی ارزد...

 

اخوی جانــــــ ...

 همشیره عز یــــــــــــز :

 

خنده ی تو هر قـــدر هم زیبا و دل نشینــــــ...

 

تعجبتــ هر قــــــــــــــدر هم هیجان آور...

 

وشادی ات هر قدروصف ناپذیــــــر...

 باشد...

ولله... 

نمی ارزد

به خوردن

گوشت برادر

مرده ی مانـــــــ...

 

...وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ -۱۲ احزاب

...و جاسوسى مكنيد، و بعضى از شما غيبت بعضى نكند؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن كراهت داريد. [پس‌] از خدا بترسيد، كه خدا توبه‌پذير مهربان است.

 

پ ن : غیبت کرده ای و گوشت برادر مرده را خورده ای...

اما...

به این جا هم ختم نمی شود ماجرا...

فکر کردی غیرت خدایی اش اجازه میدهد تو را تنها بگذارد؟

هنــــوز چشمانش دو دو میزند صدایش کنیـــــ...

هنوز امیدوارانه میگوید:

 إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ...

 

یک لحظه سکوت...لطفاَ...

 

 

 

 

هیــــــــــــــــــــــــــــس...!!!

 

یک لحظه سکــوتـــــــــــ

 

صدایی می شنوم

....

انــگــار...

 

یکـ نـفـر مـرا صـدا مـیـزنـد ...

 

تــو را هــمــ ...

 

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ -۲۰۴ اعراف

و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا داريد و خاموش مانيد، اميد كه بر شما رحمت آيد.

 

 

پ ن :

صدایم که میزنی

جواب میخواهی...

تو با آن همه بزرگی کجا و...

جواب من کجا ...

 

يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ -۳۱ احقاف

اى قوم ما، دعوت‌كننده خدا را پاسخ [مثبت‌] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد.

فهمیده ام  اگــر...

 

فهمیده ام  اگر  بخواهم  بـد نــشوم

 

باید  حسابی ،

خوبی هایم را پس انداز کنم

.... 

تا اگر لغزشی پیش آمد ..

از حساب خوبی هایم  کم شود

نه اینکه  به درّه ی هلاکت پرت شوم...

 

 رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ -۸ ال عمران

 

 

 پ ن: و فهمیده ام پر سود ترین حساب...

نماز شب است و حال و هوای شَفع و وِتر...

...أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا -۷۸ اسراء

نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپادار، و [نيز] نماز صبح را، زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‌] است.

تو می دیدی...

 

تو می دیدی

خوب می دیدی

با دقت...

 تو اکنون هم می بینی

خوب می بینی...با دقت...

انگار فقط  این منم که نمی بینم...

 

إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَىٰ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ

هیچ چیز، در آسمان و زمین، بر خدا مخفی نمی‌ماند. ﴿5﴾-آل عمران

 

 

پ ن :همه ی این  اوقات

هیچ چیز از دیدت مخفی نمی ماند

و من چه گستاخانه  با دو چشمی که به من می نگریست

از  گناه شرم نکردم

 

چرا من؟

اسم های کربلا  رو که از بین کاروان جهادی قرعه کشی میکردن

یکی از بچه ها که زیارت آقا نصیبش شد

میگفت:

قبل از این فکر میکردم چقدر زشته اگه کسی اسمش واسه کربلا  درنیاد...

چقدر خجالت میکشه اون آدم...

اما حالا که اسمم دراومده

 از این خجالت میکشم که از بین این همه عاشق  که اشک میریزن اسم من در اومده...

 

بنازم به دل روف و خالصت دوست من...الحق که لیاقتته زیارت آقا...

بسم رب الحسین

 

روبان این وبلاگ از آنجایی به مقراض جسارت این حقیر بریده شد

که نام حسین (ع)به میان آمد

خواستم بنویسم تا فراموش نکنم لطف این خانواده ی اهل کرامت را...

 

این اردوی جهادی با بقیه خیلی توفیر داشت

زیارت حسین(ع)را قرعه می کشیدند ...

هرچند نامم درنیامد

اما زیبا ست اگر راضی باشم به رضایشان...

ندار که نیستنداین خانواده...

روسیاه هم که باشم

بخاطر کرامتشان نصیب میکنند...  ان شاءالله

اولین پست وبلاگ با ذکر  امام عشق را  بفال نیک گرفته و با انرژی شروع میکنم...

 

و من الله توفیق...